پیکنیک
دیروز(جمعه ٢٧/٢) صبح با ما بلند شدی و وقتی دیدی باباتم هست که کاملا" مشخص بود شادی و همش بغل بابا بودی،بابا هم که کار داشت وباید میرفت سر کار و خلاصه دایی بردت تو اتاقش و بابا مهدی هم به سر کار رفت. قرار بود دوستای دایی علیرضا بیان و بابا گفت ما هم بریم بیرون و.....که قرار شد بابا به کاراش برسه ومنم کمی کمک مامانی کنم و نهار بریم بیرون خلاصه بابا ساعت١:٣٠ اومد دنبالمون رفتیم جمشیدیه یه پیکنیک سه نفره،نهار خوردیم وشما بعد یه کوچولو شیطونی خوابیدی.ولی ١ساعت خوابیدی و با سر وصدا بیدار شدی و هوا خییییلی سرد شد و بارون میومد البته ما تو آلاچیق بودیم ولی بابا گفت بریم دیگه و من گفتم بریم بازار تجریش مدتی بود که نرفته بودیم ...
نویسنده :
مامان مریم
16:09