آرینا ووروجآرینا ووروج، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

آرینا جونمی

پیکنیک

1392/2/28 16:09
نویسنده : مامان مریم
574 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز(جمعه ٢٧/٢) صبح با ما بلند شدی و وقتی دیدی باباتم هست که کاملا" مشخص بود شادی و همش بغل بابا بودی،بابا هم که کار داشت وباید میرفت سر کار و خلاصه دایی بردت تو اتاقش و بابا مهدی هم به سر کار رفت.   

قرار بود دوستای دایی علیرضا بیان و بابا گفت ما هم بریم بیرون و.....که قرار شد بابا به کاراش برسه ومنم کمی کمک مامانی کنم و نهار بریم بیرون خلاصه بابا ساعت١:٣٠ اومد دنبالمون رفتیم جمشیدیه یه پیکنیک سه نفره،نهار خوردیم وشما بعد یه کوچولو شیطونی خوابیدی.ولی ١ساعت خوابیدی و با سر وصدا بیدار شدی و هوا خییییلی سرد شد و بارون میومد البته ما تو آلاچیق بودیم ولی بابا گفت بریم دیگه و من گفتم بریم بازار تجریش مدتی بود که نرفته بودیم . رفتیم وفقط برای شما خرید کردیم (بادوم،پسته،بادوم هندیو.....)بعدم یه دفعه فروشگاه دمپایی نیکتا رو دیدم رفتیم توش اولین دمپاییتم خریدیم که خیییییلی خوشت اومد و بعدم رفتیم چندتایی گل سر برات خریدم و اومدیم خونه مامانی.سریع دمپاییاتو پات کردم که ذوق کردی وباهاشون میپریدی بالا ومیدویدی و....که تا آخر شب پات بود وموقع خوابم نذاشتی درشون بیارم وقتی خوابت برد از پات در آوردم.  

حالا چند عکس از دیروز.

 

 

اسم این عروسکتو گذاشتم نخودی که شما میگی (نودقی)و خیییلی دوسش داری(دختر عَمَم رضوان برات گرفته)و دیروز گیر دادی که بیاد دَدَنیشخند

 

 

اینجا هم به سقف آلاچیق گیر داده بودی که چیه؟بغل

 

اولین باری که اومدی بازار قدیمی تجریشچشمک

 

  

اینم دمپاییات عسلم مبارکت باشهماچماچماچ

اینجا هم آخره شبه رفتی دامن مامانیو برداشتی و شروع کردی    

به تن کردن و بازیبغل 

 

 

 

 

هر روز که میگذره غصم میگیره که دیگه اون روز بر نمیگرده و تو یه روز بزرگتر شدی(البته خدارو شکر)و تو وقتی بزرگ بشی و بری سر زندگیت دیگه تمام وقت پیش من نیستی و این روزگاره و کاریش نمیشه کردقلبقلبقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

آناهیتا مامانیه آرمیتا
28 اردیبهشت 92 16:15
وای وای چه تیپی زده خوشگل خانوم
همیشه خوش باشید عزیزم


فدات شم همچنین شما
آناهیتا مامانیه آرمیتا
28 اردیبهشت 92 16:16
دمپاییات خیلی نازن مبااارک باشه خاله به سلامت بپوشیشون


مرسی دوستم لطف داری برای دوستم وآرمیتا جونم
لیلا مامان پرنیا
28 اردیبهشت 92 19:10
همیشه به گردش جیگر خاله
خیلی ناناز شدی ماشاالله روز به روز هم خانم تر میشی میبوسمت
دامن پوشیدنت هم خیلی بامزه بود خوردنی کلی خندیدم


ممنونم دوست خوبم همیشه لطف داری
مامان آروین(مریم)
29 اردیبهشت 92 9:39
ایشالا همیشه به پیکنیک .... دمپایی های خوشگلت مبارک عزیزم ....


فدات شم دوست خوبم
مانی محیا
29 اردیبهشت 92 14:28
خدا نگهش داره مریم جان. خیلی بامزه شده..


ممنونم عزیزم لطف داری
صفورا مامان آوا
29 اردیبهشت 92 15:35
معلومه حسابی خوش گذشته


سلام صفورا جون جاتون خالی عزیزم آوا جونمو ببوس
نرگس مامان باران قلنبه
30 اردیبهشت 92 12:02
قربونتون برم ایشالا همیشه به گردش و شادی


خدانکنه دوستم همچنین شما عزیزم
مامان آرمينا
30 اردیبهشت 92 15:24
دمپايي ات خيي خوشملن مباركت باشه


ممنونم عزیزم