آرینا ووروجآرینا ووروج، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

آرینا جونمی

دایی علیرضا

امروز صبح ساعت ١١دایی علیرضا اومد پیشمون،اولش فقط دایی و نگاه میکردی و پلکم نمیزدی.   بعد دایی برات گیتار میزد  بازم فقط نگاه میکردی.   خانمی امروز خیییییلی بهانه گیر شده بودی،امیدوارم فردا خوش اخلاق باشی دایی میخواد ازت عکس بگیره. ...
16 بهمن 1390

این روزها

تو این روزها که هواهم خییییلی سرد شده من نمیتونم آرینا رو بیرون ببرم،آرینا خانمی هم شیطون شدی میگی فقط با من بازی کن خوب مامانی منم کار دارم،خودتم که نمیتونی راه بری،حالا چی کار کنیم خودت بگو   تازه همش زور میگی آخه مامان چرا اینقدر جیق میزنی،عزیزی به خدا، باما حرف میزنی ما هم مثل خودت که باهات حرف میزنیم خوشت میاد.       گاهی وقتها فکر میکنم ایکاش میشدآدم میتونست به لحظاتی که دوست داره برگرده،ودوباره اون روزها رو ببینه تو داری بزرگ میشیو این لحظات زیبا به سرعت داره میگذره چه دلگیره . ...
16 بهمن 1390

آرینا و آیینه

آرینا شما بازی با آیینه رو خیلی دوست داری وکلا سرگرم میشی وبا هم بازی میکنیم        تا شما نی نی کوچولو لالات بیاد.لالا لالا لالایی                 ...
16 بهمن 1390

اولین شب یلدا

دختر قشنگم امسال شب یلدای ما رو صدها برابر زیباتر کردی،اولین شب یلدا کنار تو برای من وبابا شیرینترین شب بود. امشب اومدیم خونه مامانی ودور هم بودیم برات کادو گرفتیم در ضمن دخترم کادو خوردنی نیست باز کردنی،کلی عکس گرفتیم و کنار تو خیلی خوش گذشت. فرداش هم رفتیم وکنار خانواده بابایی بودیم وعزیزوعمه ها....برات کادو گرفته بودن اولین شب یلدات کلی کادو گرفتی ناقلاها،اونجا هم خیلی خوش گذشت. بدو که روز کوتاهه/ پائیز آخر راهه هندونه رو آوردی؟ / جوجه هاتو شمردی ؟ زمس تون میشه فردا / مبارک باشه یلدا !       ...
30 دی 1390

گوش سوراخ کردن

امروزصبح ساعت11.30همراه مامانی جون رفتیم گوشهاتو سوراخ کردیم،نمیدونی چی کشیدیم با هزار مکافات آرومت کردیم.آقای دکتر اولین گوشتو که سوراخ کرد کلی گریه کردی و برای دومی کلی اذیت کردی و وقتی سوراخ کرد الهی بمیرم به هق هق افتادی،بعدم آقای دکترو که میدیدی بدتر میکردی، خلاصه که از درمانگاه اومدیم بیرون من ومامانی برات بلوز خریدیم مرسی مامانی زحمت کشیدی.                                                  &...
29 دی 1390

نشستی مامان

آرینای مامان کم کم داره میشینه ولی باید بگیریمش تا نیفته،البته مامانی هنوز خودت نمیتونی بشینی میشونیمت،مامان قربونت بره. ...
28 دی 1390