آرینا ووروجآرینا ووروج، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

آرینا جونمی

اولین سفره هفت سین

    دختر نازم امسال مامان 2تا سفره هفت سین انداخته،یکی که هر سال    داشتیم و یکی هم امسال اضافه شد، یه سفره کومچولو برای دخمل کومچولو.      ...
1 فروردين 1391

اولین عیدی

   دختر نازم من و بابا خیلی فکر کردیم عیدی به شما چی بدیم،  همش میگفتیم چی بخریم.......  تا به این نتیجه رسیدیم که یک حساب برایت باز کنیم،اینم اولین عیدی و دفترچه حساب شما.  اولین واریزی به حساب شما خانمی ١٠٠٠٠٠هزار تومان بود،نازنینم عیدت مبارک.     ...
1 فروردين 1391

پایان سال 90

آرینای مامان سالی که خدا تو را به ما هدیه داد امروز روز آخرش.          نمیدونم چرا اینقدر دلم گرفته،آخه مامان سال ٩٠ خیلی دوست داشت.    تو این سال تو اومدی پیش ما،با اومدنت این سال شیرین تر شد.  آرینای قشنگم  روزهای زندگیمون وقشنگ کردی،بدون عاشقانه دوست داریم.       (الان که دارم برات مینویسم  از خواب شیرینت بیدار شدی و تو بغلمی عزیزکم)      آرینا روزها و ماههاوسالها میان ومیرن،وقتی بچه ای گذر زمان رو حس نمیکنی ولی وقتی بزرگ میشی این گذر زمان بد اذییتت میکنه.  ...
29 اسفند 1390

همکاری بابا

     امروز بابایی خیلی کمک مامان بود،ولی شما چی! هیچی،کلی نمک شده بودی هر جا بابا میرفت دنبالش میرفتی نمیذاشتی کار کنه،خلاصه که فنگول ما فقط شیطونی کردی.        ( مرسی از بابای نی نی که کمک مامان نی نی بودی ) ...
26 اسفند 1390

خانه تکانی

این روزها که مامانی مشغول خونه تکونی شما اصلا همکاری نمیکنی،   آرینا مامان یکم همکاری داشته باش نکه صد برابر اذیت کنی اصلا نمیذاری به  کارام برسم،تو خونه که انگار بمب منفجر شده،فقط میگی پیش من بشین.  حالا چی کار کنیم             تازه شب برای خواب اینقدر اذییت کردی که من کم آوردم،بابا شما رو خوابوند  تازه باهات قهر کردم،جامو با جای بابا عوض کردم تا بابا کنار تخت شما لالا کنه  به بابایی گفتم من هیچ مسوولیتی تا صبح ندارم،بگو چی شد؟ تا خود صبح خوابیدی.   ...
25 اسفند 1390

اولین چهارشنبه سوری

             این اولین چهارشنبه سوری که کنار ما بودی نازنینم،امشب چون نی نی کوچولویی بابا گفت بیرون نریم   نی نی میترسه به خاطر همین یک چهارشنبه سوری 3نفره گرفتیم.      (نی نی خانمی هم فقط شیطونی کردی)      (وجود نازنینت گرمای آشیانه ماست) ...
23 اسفند 1390