این روزها
تو این روزها که هواهم خییییلی سرد شده من نمیتونم آرینا رو بیرون ببرم،آرینا خانمی هم شیطون شدی
میگی فقط با من بازی کن خوب مامانی منم کار دارم،خودتم که نمیتونی راه بری،حالا چی کار کنیم خودت بگو
تازه همش زور میگی
آخه مامان چرا اینقدر جیق میزنی،عزیزی به خدا، باما حرف میزنی ما هم مثل خودت که باهات حرف میزنیم خوشت میاد.
گاهی وقتها فکر میکنم ایکاش میشدآدم میتونست به لحظاتی که دوست داره برگرده،ودوباره اون روزها رو ببینه تو داری بزرگ میشیو این لحظات زیبا به سرعت داره میگذره چه دلگیره
.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی