29 ماهگیت مبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارک
فرشته کوچولوی ما 28 ماه رو با هم گذروندیم و چه خوشم من کنار تو با هم خندیدیم و با گریه هات گریه کردم و قلبم هزار تکه شد.هر بار که زمین خوردی قلبم افتاد و من حس کردم که دلم ریخت و همش میترسیدم و میترسم که از شیطنتات اتفاقی برات بیفته و بعد اومدی و بوست کردم تا خوب شدی عروسک ملوسک من.دخترم مادر شدم مادر تو که بهترینی و اینقدر شیرین زبونی و عشوه داری که من غرق شادیم و به وجود نازنینت افتخار میکنم عشقم.هر بار که از خواب ناز بیدار میشی اگر کنارت باشم خودتو میچسبونی بهم تا من غرق بوسه کنم تو رو و وقتی سیر شدی بلند میشی و دنبال بازی و شیطنتهایت میری و وقتی کنارت نباشم بلند بلند صدام میزنی(مامان مامان مامان مَیَم من بیدا شدما مامان مَیَم چُجـــــــــــــــایی)و وقتی پیدام میکنی یا میام پیشت میپری بغلم و من تو رو میبوسم و تو برای من عشوه میای و من این لحظه رو بینهایت دوست دارم وقتی خوابی دوست دارم زودتر بیدار بشی تا لحظه ای که دوسش دارم بازم تکرار بشه قلبم
عروسک ملوسکم 29 ماهگیت مبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارک
چقدر زود داره این روزهای شیرین با تو بودن خاطره میشه
میمیرم برات تنها جگر گوشۀ من