این روزهامون
عسلم این روزها اینقدر داره تندتند میگذره و من با تو مشغولم که خیلی نمیرسم بیام وبت شرمندم ولی با تو بودن برام خیــــــــــــــــــــــلی با ارزشه هوا سرد شده و کمتر میبرمت بیرون ولی تو خونه خیلی با هم بازی میکنیم و خوبه که هر بازیه باهات میکنم زود خسته نمیشه و باهم ساعتها مشغولیم.
تازگیها یه بازی باهات میکنم که وقتی بچه بودم خودمم بازی میکردم بازی با مداد رنگیها که خیلیم دوسشون داری بازی اینجوریه که مدادای کوچکتر بچه مدادای بزرگترن و مدادها بارنگ روشن مامان و مدادا با رنگ تیره بابا هستن و خلاصه کلی مشغول این بازی میشیم جمعه شب (8/10)داشتم باهات بازی میکردم که 3تا نقش جدید به این مدادا دادم اول عکسشونو ببین
خوب مداد قرمز که کلاه آبی داره آقا پلیس کوچیکس،ماژیک آبی آقا پلیس بزرگس و ماژیک صورتی هم مامانشون موقع بازی حرفمو گوش نکردی و منم به آقا پلیسه گفتم و مثلا" اونم با صدای کلفت دعوات کرد و در کمال ناباوری دیدیم باور کردی که اون آقا پلیسس و خیــــــــــــــــــــلی ازش حساب میبری و وقتی کاری میکنی که دوست ندارم میگم آقا پلیسه میاد و میرم این مداد رو میارم و تو اینقدر بامزه حرف گوش میدی من نمیتونم نخندم و با بدبختی خودمو کنترل میکنم و حالا تا میگم آقا پلیسه میاد میگی باشه باشه و حرف گوش میدی دختر کوچولوی سادۀ من
راستش نمیخوام از چیزی بترسی فقط میخوام کمی حساب ببری یه وقتا خیلی کارای خطرناک میکنی میری رو مبل میپری و من میترسم پرت بشی پایین و.....و من چاره ای ندارم عشقم ببخش منو
بازیهای دیگه ای که باهات میکنم مامان بازی،دنبال بازی،قایم موشک هو هو چی چی و همچنان نقاشی و رقصیدن و کتاب خوندنم هم هست.
(بعدم این روزا دارم برات بافتنی میبافم و مشغولم از طرفی هم شاید دوباره کار خیاطیمو شروع کنم آخه گفتم برات یه روزگاری مزون داشتم با کلی مشتری راستش الان چندتاییشون باهام تماس میگیرن و من میگم فعلا" کارمو شروع نکردم خیــــــــــــــــــــــــلی کارمو دوست دارم یعنی کلا" کار دستو دوست دارم ولی دوست ندارم خیـلی سرم شلوغ بشه و نتونم با تو باشم الانم دارم برای مامانی یه لباس مهمونی و.....میدوزم و میدونم شروع کنم فقط کافیه آشناهام بدونن،میان و سفارش میدن،نمیدونم چیکار کنم عسلم به هیچ عنوان نمیخوام ازتو کم بذارم از طرفی هم عاشق کارمم.تا ببینم چی میشه؟)
میام با یه پست از کارهای شیرینت