آرینا ووروجآرینا ووروج، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

آرینا جونمی

قند عسلِ مریم

1392/7/23 17:34
نویسنده : مامان مریم
660 بازدید
اشتراک گذاری

قند عسلم،شیرین زبونم،دُردونۀ یه دونۀ من،مامان فدات بشه که نمیدونم چی بگم از کارای شیرینت تا اونجایی که یادم میاد میگم چون اینقدر زیادن عشقم بغل   

 

رقص خنده دار شکلک ها stickmanعاشق رقصیدنی میگم عاشق به معنای واقعی عاشق رقصیدنی و هر کجا باشیم بابا مهدی باید فلششو بزنه به کامپیوتر یا تلویزیون و آهنگای درخواستیتو بذاره و برقصی و خداییش نسبت به سِنت خیـــــــــــلی قشنگ میرقصی البته اگه نزنی تو شیطونی.  تازه آهنگ ماچ افشینو که گوش میدی باید مثل خانومه کلاه به سرت باشه و نافت هم معلوم بشه در کل اداشونو خیلی نمک در میاری مثلا" خانومه انگشتشو میکنه تو دهنش تو هم همون کارو میکنی یه وقتایی میبینم یه اداهایی در میاری دقت که میکنم میبینم خانومه همون کارو کرده و من تا حالا دقت نکرده بودم ورووجکقلب

آهنگای مورد علاقه ات (ماچ و دیگه دوستم نداریه افشین.آهنگ جدید 25باند(ما همیشه با همیم).آهنگای شاد شهرام شپره. بروبکس.کامیار: بیا نزدیک من) 

3.gifبعدم همچنان عاشق نقاشی کردنی و خیلی تلاش میکنی که واقعا" نقاشی کنی نه خط خطی خیلی وقتا هم گریه میکنی و میگی نمیتونم بکشم حالا هر چیزی که دوست داری بکشی و من بهت میگم به خدا یاد میگیری عشقم و تو گریه میکنی و بعد به من یا بابا و...میگی برام بکش و نفاشی میکنیم نفسم.     

اولین نقاشی:  

این عکسی که برات گذاشتم اولین نقاشی هستش که کشیدی و بابا مهدیو کشیدی،داشتید با هم نقاشی میکردید و منم دنبال کارام بودم که بابا مهدی صدام کرد و با ذوق بهم گفت:مریم خودش کشید به خدا منمتعجب و گفتم اذیت نکن و بابا به خدا بعدم کلی چلوندیمت نفسمبغلماچماچ   

فقط نمیدونم چرا برعکس کشیدی و چشمهارو پایین گذاشتی و بعد بینی و دهان ولی بازم عالیه دخترمتشویقتشویقتشویق(چهارشنبه 92/7/17 در سن 2 سال 3ماه و 5 روزگی)

از حرف زدنات بگم  

سوراخ: خوآس                شوخی کردم:خوشی کردم         قلیون:دِلی دون      

قُمقُمه:دُمدُمه             قزوین:دَزوین                 قرص جوشان:دُخ جوشان

انداختم:اِختادَم           عصبانی:عصباتی        دایی عبدالرضا:دادایی عَبضا   

اسمارتیز:اِسِ ماتیز       پاک کن:پاپ پُن28.gif

 

 

هر کار اشتباهی هم میکنی و میبینی دعوات میکنیم سریع میگی خوشی کردمقلبقلببغلبغل 

چند وقت پیش داشتیم یه فیلم کمدی میدیدیم که من خیلی خندیدم وحرص خوردم از کارای مَرده و متأسفانه گفتم احمقو حالا ببین و شما سریع خندیدی و گفتی احمق و منناراحتبعد بابا مهدی سریع گفت مامان گفت احمد اسم آقاهه احمدِ و شما گفتی احمد و الانم یه وقتایی میگی احمد بعدم سریع میگی اسم آقاهه احمدِنیشخندو بابا مهدی به من اون شب نگاه کرد و گفت:خیــــــــــــــــــــــلی باید حواسمون جمع باشه و منخجالت خیــــــــــــــــــــــلی بلایی ووروجکقلبماچماچ 

خیلی مهربونی یه وقتایی که حرفمو گوش نمیدی و منم واقعا" خسته میشم و مثلا" گریه میکنم سریع میدویی و میای بغلم میکنی و تند تند میگی:نه نه نه نه جانم  نه نه جانم و من ادامه میدم تا بیشتر تو بغل تو باشم آخه خیـــــــــــــــلی کیف میده عشقمچشمکمژه   

520.gif
  

اینقدر دورو برت نی نی کوچولو زیاد شده تازه یادت افتاده می می بخوری و یه وقتایی میای بغلم و میگی من کیانم(پسر دختر عمه ات مریم) و می می میخوای یا میگی دُرسام(دختر عمو کامیار) و من میبرمت تو اتاق و بهت می می میدم یه کم میخوری و میری،تازه بازم نی نی تو راهی داریم هفته دیگه نی نی عمه مهشید بدنیا میاد که دختره و اسمشو میخوان بذارن رونیا و اسفند ماه هم نی نی های عمو امیر که تازه دوقلو هستن و پسرم هستن بدنیا میان. 

l35.gif  

این مدتم که خیلی خانومای باردار دوروبرت زیاد هست مدام میگی تو دلم یه نی نی دارم یا میگی برم تو دلت مامان مَیَم و من تعجبفکر کن من باید با این خواسته تو چی کار کنم یه وقتایی هم ول کنم نیستی و منمتفکرکلافه

 504.gif   

خلاصه نفسم هر روز یه خواسته جدید داری بعضی هاش رو میتونیم برات برآورده کنیم و بعضیهاشم واقعا" نمیشه آخه من چه طوری تو رو بذارم تو دلم ازم پرسیدی خانوم دکتر چه جوری نینیو میاره بیرون منم برای اینکه نری سراغ چاقو و...که خطرناکه گفتم دل مامانارو میماله آروم نی نی میاد بیرون و حالا میگی برم دلِ تو بعد تو برو خانوم دکتر دلتو بماله و من بیام بیرون (اینقدر شیرین میگی عشقم)بغل    

خیلی علاقه به آب بازی داری و دوست داری دستمال خیس کنی و بکشی رو میز مخصوصا" خونه عزیز که دستتم به شیر ظرف شویی میرسه یه وقتایی واقعا" کلافمون میکنی و میگی میخوام خونه قشنگ بشه تمییز بشه و در حدی به دستمالا آب میزنی که آب ازش میچکه و میکشی رو میزا وقتیم بهت ندیم خونه رو میذاری رو سرت از بسگریه    

voorlezen06.gif  

کتاب خوندن و قصه گفتنم خیـلی دوست داری ویه وقتایی در روز برات کتاب میخونم و موقع خواب برات قصه میگم بغل 

خیلی بازی گوشی و موقع غذا دادن همش باید دنبالت بدوم به خاطر همین دیدم اینجوری نمیشه به کتاب خیلی علاقه داری میبرمت تو اتاق و برات کتاب میخونم و ازت در موردش سؤال میپرسم و تند تند قاشق میذارم تو دهنت ولی یه وقتایی کتاب جواب نمیده به رژ لب هم خیـلی علاقه داری چند تا رژ دارم که نمیخوامشون نگه داشتم و موقع غذا خوردن میارم و فقط اجازه داری نگاهشون کنی و بپیچونیشون و نمیزنی خدارو شکر چون بهت یاد دادم فقط مامانا میزنن و فعلا" جواب داده و خدارو شکر خرابشون نمیکنی انگشتتو توش نمیکنی و.... ومیگی بزرگ شدم رژ میزنم و منم میگم بله قدِ مامان که بشی رژ میزنیماچ

 

از خوراکیای که دوست داری برات بگم عاشق پفکی و منمشغول تلفنچند روز پیش خونه عزیز بودیم با عموت رفتی بیرون و قرار شد عمو امیر برات پفیلا بخره ولی وقتی اومدی دیدم پفک گرفتی اونم چه بسته بزرگی و منعصبانیو عمو امیرخجالت و گفت به خدا حریفش نشدم پفک رو برداشته و نمیده،راست میگه پفک که ببینی ول کنش نیستی منو بابا وقتی که حریفت نمیشیم برات اسنک سیب زمینی میخریم و چون تقریبا" همرنگ پفکه قبول میکنی ولی عموت که نمیدونه لبخند 

نمیدونم برات گفتم یا نه یه بار با داییات و مامانی رفتیم خرید لباس که موقع برگشت از بغل یه سوپری رد شدیم دیدم یه دفعه یه پفک رو برداشتی و دویدی و دایی عبدالرضا دنبالت و قبل از اینکه ازت بگیره سریع فشارش دادی و درش بازش شد و من رفتم با صاحب مغازه حساب کردم و شما میل کردی و منخجالت  

اسمارتیز خیلی دوست داری دادایی عبضا خیلی برات میگیره البته به شکلات و شکلات کاکائویی هم خیلی علاقه داری و بازم دادایی عبضا برات خیلی میخره یه بار به دادایی گفتم باید به آرینا یاد بدم بهت بگه دادایی شکلاتیزبان 

11.gif

خدارو شکرتخم مرغم خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی دوست داری البته تخم مرغ سفت نه نیمرو ماچ

البته عشقم ماشالله خوش خوراکی و همه چیز میخوری چشمت نزنم البته نه پرخور باشیا بالاخره با کلک همه چیز میخوری حتی اوناییم که خیلی دوست نداریبغل

 

بازم میام از کارات میگم عشقمقلب

 آرینا جونم تا این لحظه ، 2 سال و 3 ماه و12 روز و 6 ساعت و 35 دقیقه و 15 ثانیه سن دارد قلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان بردیا شیطون
23 مهر 92 17:41
ای جووووووووووووووووووووووووونم افرین چه نقاشی قشنگی.....



عید قربان مبارک


مرسی دوست خوبم عید شما هم مبارک
مامان سمانه
25 مهر 92 17:29
وای چه قند و عسل شیرینی


ممنونم ازتون
مامان آرشیدا
27 مهر 92 14:48
آفرین خاله جون چه قشنگ نقاشی کشیدی .


مرسی چشماتون قشنگ میبینه خاله
مامان بردیا شیطون
28 مهر 92 17:17
...........|""""""""""""""" " """"""""|\|_
...........|..........*____* ........|||"|""\___
...........|________________ _ |||_|___|)
...........!(@)'(@)""""**!(@ )(@)***!(@)''
به اندازه یه کامیون وبلاگمو با مطالب جدید آپ کردم - بدو بیا


واااااای حتما" میام دوستمیه کوچولو مشغولم شرمنده به خدابوس بوس
مینا ( دلنوشته هایی برای دلبندم )
29 مهر 92 11:51
واااااااااااااااااااای قربونه اون نقاشی کشیدنت آرینا جوووووووووووووووووونم


مرسی خاله جون میبوسمت
نرگس مامان باران
30 مهر 92 17:01
ای جونم به دخملی شیرین زبون
قضیه نی نی هم خیلی باحاله کلی خندیدم
برای آرینا جونم و مامان گلش


مرسی نرگس جون خلاصه که داستانیه و یادشم نمیره برای دوست خوبم وباران جون
لیلا مامان پرنیا
1 آبان 92 11:44
نازد به خودش خدا که حيدر دارد / درياي فضائلي مطهر دارد

همتاي علي نخواهد آمد والله / صد بار اگر کعبه ترک بردارد

عيد غدير خم مبارک باد



واااااای ممنونم دوستم مرسی یادم بودی
مامان آیسو وآیسا
4 آبان 92 11:59
خیلی با نمک بود حرف زدناش آرینا جوووونم...میبوسمش هزار تا


مرسی خاله جون ما هم میبوسیمتون