اولین سفارش غذای عشقم
دخملم این پستو زودتر میخواستم برات بذارم ولی نمیدونم چرا از ذهنم رفت و امروز دوباره یادم اومد
روز دوشنبه92/6/4 طبق معمول هر روز،بعدازظهر خوابیدی و ساعت 6-6:30 عصر از خواب بیدار شدی و بهت گفتم برم برات شیر بیارم و شما نه ماکایونی(ماکارونی)میخوام منم آخه الان بعد با خودم گفتم یادت میره و بردمت سر یخچال و گفتم بیا میوه بخوریم ،شیر بخوریم و.... و شما نــــــــــــــــــــــــــــــــه ماکایونی پاپیونی و من باشه خانوم خانوما و برات یه کم ماکارونی پاپیونی(پروانه ای) درست کردم،وقتیم داشتم درست میکردم پیش خودم گفتم نمیخوره بهانشه ولی وقتی آماده شد در کمال تعجب دیدم نه ماشالله خوب خوردی عشقم مثل اینکه واقعا" هوس کرده بودی و این شد اولین سفارش غذای دخملی به مامان
واقعا" خیــــــــــــــــــــــــــــلی لذت داشت درست کردن غذایی که خودت بهم سفارششو دادی