واکسن و چکاپ 18 ماهگیت
سلام عزیز دلم ببخشید که اینقدر دیر اومدم و خاطراتت با تاخیر ثبت میشه خییییلی سرم شلوغ بود.
اول از همه واکسن 18 ماهگیت
صبح 17ام شما رو بردیم برای زدن واکسن و منم که داشتم از نگرانی واسترس میمردم ،قبل از رفتن بهت استامینوفن دادم تا تب نکنی،ولی خیییییییلی گریه کردی و به هق هق افتادی واشک من و مامانیو در آوردی موقع زدن واکسن انگار فهمیدی فقط صدام میکردی دل منم که ریش ریش میشد متاسفانه این سری بابا نرسید که بیاد مجبور شدم بیام تو اتاق ،دفعات پیش پشت در اتاق بودم.واقعا"لحظه خیییییییییییییییییییلی بدی بود،اول قطره فلج اطفال و بهت دادن بعد واکسن دستتو زدن که سرتو تو بغلم گرفته بودم که نبینی الهی بمیرم الانم که یادش میفتم حالم بد میشه،بعد گفتن بخوابونش روی تخت وپاشو بگیر مگه میشد با زور نگهت داشتیم وفقط تو چشام نگاه میکردیو میگفتی مامان مامان واااااااااااااای که چقدر بد بود خلاصه که تموم شد بعد بردمت برای قد و وزنت که بازم فکر کردی واکسنه وکلی گریه کردی خلاصه که این پرژه واکسن تموم شد رفت تا 6 سالگیت عزیزم.بعد بابا تماس گرفت که میام ومنم بردمت پارک کمی بازی کردیو تقریبا"یادت رفت وبعدم که بابا جونتو دیدیو از بغلش نیومدی پایین و اومدیم خونه تو ماشین خوابت برد و بعد بیدار شدیو بغلت کردم نمیدونستم پات درد میکنه یا نه ولی بهانه نگرفتی بعد گذاشتمت زمین اون موقع تازه فهمیدی که پات درد میکنه و اصلا نمیتونستی بذاریش زمین وشروع به گریه کردی و دیگه بغلم بودی تا ساعت 5 ودوباره خوابوندمت،منم ساعت 5:30 رفتم خونه خودمون برای جمع وجور کردن وتحویل خونه و از اونجا با مامانی در تماس بودم که تا 9 شب خواب بودی و بعد بیدار شده بودیو و خدارو شکر بهتر شده بودی ولی پات همچنان درد داشت و لنگ لنگون راه میرفتی مامان فدات بشه،ما هم ساعت 11 اومدیم پیشت وبعد هم خوابیدیم.
قدت 85
وزنت 13/800
دور سرت 49
اینم دوتا عکس از شما که من عاشقشونم