آرینا ووروجآرینا ووروج، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

آرینا جونمی

این مدت که گذشت

1391/10/27 19:29
نویسنده : مامان مریم
329 بازدید
اشتراک گذاری

حالاجون دلم، برات بگم 15ام همونطور که گفتم اثاث کشی داشتیم واینقدر خسته شدیم که خدا میدونه به هر حال تموم شد ولی یه مقدار خورده وسایل مونده بود و هنوز کمی کار مونده بود که 16ام و17ام انجام دادیم وبابا 17ام یعنی یکشنبه شب با صاحب خونه قرار گذاشت وخونه رو تحویل دادیم،تو این دوروز منم یه پام خونه مامانی بود یه پام خونمون تا کارا تموم بشه در ضمن گفتم برات صبح 17ام هم واکسن 18ماهگی شما بود وکلا" منم که استرس کارا و واکسن شما و...روزهایی جالبی نبود.   

اون دو روز که تنهایی برای تموم کردن کارا میرفتم خونمون تمام خاطرات از وقتی که رفتیم تو اون خونه و تا عشقم اونجا بدنیا اومد و تمام اولینهاش اونجا بود میومد جلوی چشمم و بدو بدو کردنات تو اون خونه و........ ویه بغضی با من بود ومیدونم دلم خییییییییییییلی برای اون خونه تنگ میشه،چند روز پیش بابا مهدی ازم پرسید دلت برای خونمون تنگ میشه گفتم خیییییییییییییییییییلی و من ازش پرسیدم تو چی گفت خونه خوبی بود برامون ولی سعی میکنم بهش فکر نکنم میدونم که جفتمون دلتگ خونمون میشیم به هر حال. 

واااااای که چقدر خسته شده بودم وبعد هم که دیگه خونه مامانی و شما هم که از خدا خواسته فقط شیطونی و بازی با داییها و خاله. 

شبای اول که ساعت 2نصف شب به زور میخوابیدی باید میرفتی تو اتاقاشون وچک میکردی که خوابن یا نه و بعد اصرار که بلند بشید بازی کنیم و....وبه زور میخوابوندمت بعد دیدیم نمیشه حالا ساعت 11شب همه برقا خاموش میشه تا شما ببینی همه خوابن و فکر کنم بودنمون اونجا برات عادی تر شده دیگه گیر نمیدی وشمارو میخوابونیم وبعد برقا روشن میشه و تلویزیون روشن میشه وخانواده به کاراشون میرسن بعضی وقتا هم همه ساعت 11:30_12 میخوابیم.   

روزها هم که خاله ودایی ها خونه باشن وکار داشته باشن از دست شما از اتاقاشون بیرون نمیان چون اگر از جلوی شما رد بشن دنبالشون میدویی ومیگی بازی بازی و خلاصه که خنده بازاریه وقتی دنبالشون میدوی.یا پشت در اتاقاشونی ودر میزنی اونا هم که دلشون نمیاد و درو باز میکنن وشما نمیذاری به کاراشون برسن به هر حال داستانیه.       

منم که روزای فرد با خاله میرم باشگاه و....وبقیه روزم مشغول آرینا داری و خونه داری خیییییلی دوست دارم بیرون ببرمت ولی به خاطر آلودگیه هوا نمیبرمت وبعضی شبا با بابامیریم بیرون.


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

آناهیتا مامانیه آرمیتا
28 دی 91 4:46
ایشالا خونه جدیدخاطرات شیرینتری ثبت بشه براتون مریم جونم .. یه وقت غصه نخوریاهمه چیزمیادومیره فقط سلامتی ودلخوشی هاست که مهمه
آریناجون خاله وقتی بزرگ شدی واین یادگاریه منوخوندی بدون مامانت خیلی خیلی دوستت داره که بااینهمه درگیریه کاروذهنش به فکرثبت عاشقانه های دخترشه پس عاشقانه دوستش بدار


ممنونم از دوست خوب همیشگیه خودم همیشه شاد باشی
مامان ساجده
29 دی 91 1:21
انشاالله که همیشه خوش باشید


ممنونم عزیزم همچنین شما