بازم کلمات جدید
جیگرم دیروز خاله مرضیه اومد پیشمون و شما که خواب بودی طبق معمول وقتی بیدار شدی و خالتو دیدی ذوق کردیو راه افتادی تا خونه رو به خالت نشون بدی،این کار همیشته وقتی داداییها وخالت ومامانی و..میان از ذوقت سر از پا نمیشناسی و تند تند راه میری وخونه و عکسامونو که به دیواره و...نشونشون میدیو براشون تعریف میکنی اگه هم خرابکاری کرده باشی بهشون نشون میدی ما هم میمیریم از خنده.
ساعت 1_1:30 بود که داشتیم بازی میکردیم وشما میدویدی تو اتاق وبعد بدو بدو میومدی بیرون وما میگفتیم سلام،تو هم ذوق میکردی ودست میزدی و دوباره دوباره
بعد من بلند شدم و اداتو در آوردم وگفتم وقتی میدویی میای بیرون بگو سلام،بازیمون شروع شد وبرای اولین بار گفتی سیام ولی کم گفتی دیگه تکرار نکردی
ساعت 4:30-5 بودکه داشتی با خالت کتابی که توش شکلای مختلف داره رو میخوندید و ...که یه دفعه هی دیدیم میگی ددف ددف بعد یهو خاله گفت مریم میگه صدف ومن با تعجب گفتم من اینو بهش یاد ندادم وخاله گفت من الان بهش گفتم
وبعد هم خاله دریا رو بهت نشون داد وگفتی دیا و مامانو وخالتو سورپرایز کردیو من دیگه داشتم پرواز میکردم دخملیم دو روزیه تو گفتن کلمات خییییلی زرنگ شده وسریع میگه
اینم ددف
دریا دیا
سلام سیام
ماه ماه
درخت د ااااااااا
البته ماه ودرختو خیییلی وقته میگی نمیدونم برات نوشتم یا نه.
(الانم برم حاضر شم شما رو بیدار کنم تا بریم خونه مامانی و مامان بره باشگاه)