کلمات جدید علوسک من
علوسکم دیروز که خونه مامانی بودیم،وقتی از باشگاه اومدم نمیدونی خودتو چطوری برام لوس میکردی و نانای میکردی و کلی کارهای شیرین که هممون مرده بودیم از خنده.
بعد از ظهر سر نهار من داشتم با بابایی وخاله صحبت میکردم و شوخی میکردیم و میخندیدیمو... که من گفتم
ای بابا همون لحظه من متوجه نشدم ودیدم خاله میگه گفت،مریم گفت منم گفتم چی؟ خاله گفت:ای بابا
ودیدم شما تکرار کردی اااااا بابا ودیگه هممون مردیم از خنده وساعت هم یک و پنج دقیقه بود. واینقدرشیرین میگی من فقط میخوام بخورمت.
بعد از نهار هم دور هم نشسته بودیم ساعت 1:30 که خاله داشت باهات بازی میکرد گفت آرینا وقتی بهت میگم این کارو نکن باید بگی چشم وشما گفتی چش،و باز من اینقدر ذوق کردم که حدی براش نبود.
یکشنبه هم که خونه مامانی بودیم دادایی عبدالرضا بهت گفتن بله رو یاد داد ومیگفتی ب ی
البته یه کم گفتی و دیروز خاله بهت گفت بگو بله وشیرین زبونم میگفتی ب ی
ای بابا ااا بابا
چشم چش
بله ب ی
علوسکم میخوام قورتت بدم دوباره بری تو دلم و جزوی از من بشی و دوباره تمام این روزها رو با تمام وجودم تجربه کنم واااااااااااااااااااااای خدا که چقدر دلم برای این روزها تنگ خواهد شد ،مثل الان که دلم برای دوران بارداریم و نوزادیت و تک تک لحظاتی که گذشت تنگ شده.
دخملکم با تک تک سلولهای بدنم تک تک سلولهای بدنت را میبوسم و عاشقت هستم .
اگه یه روز مادر شدی خواهی فهمید که چه میگویم.