5شنبه
امروزخونه بودیم تا ظهر وساعت 1 با هم رفتیم تا هفت حوض وبعدم
تاتا عبا وبعدم خونه که نهارخوردی و بیهوش شدی شبم رفتیم خونه عزیز (مامان بابا) ودورهم بودیم وبعدم اومدیم خونه، امروزم که دیگه جمعه هست شب دوستامون میان خونمون ومنم کلی کار دارم ولی هنوز بیدارم و برای شما مینویسم...
دیگه برم بخوابم که فردا کلی کار دارم،امروز خیلی ازت عکس نگرفتم فقط چند تایی تو پارک که یه دونشو برات میذارم.
راستی نمیدونم چرا شبا تو خواب غر میزنی خییییلی غلت میزنی ومن بد میخوابم وحواسم بهته تا پتو از روت کنار نره.. الانم همش تو جات میچرخیدی وبهت سر میزدم.
شب به خیر امیدم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی