آرینا ووروجآرینا ووروج، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

آرینا جونمی

آرینا جونم در آبان 92

1392/8/25 17:48
نویسنده : مامان مریم
751 بازدید
اشتراک گذاری

میمیرم برای این نگاهت عسلم

 

عشقم این روزهای آبان هم مثل برق و باد داره سپری میشه و شما روز به روز داری بزرگتر میشی،وقتی فکر میکنم میبینم چه آرزوهایی برات دارم چه کارایی که میخوام برات بکنم و همش میترسم وقت کم بیارم.این روزها اکثر شبها بیرونیم یا خونه دوستامونیم یا به قول شما پاساژ(چون هوا سرده و آلوده کمتر میبرمت پارک و شما پاساژو خیلی دوست داری) هفته پیش رفتیم تجریش و شما اینقدر از بازار قدیمی خوشت اومده بود گریه میکردی که بمونیم ما هم کمی اونجا قدم زدیم و بالاخره با کلک خرید گل سر اومدیم بیرون،معمولا" هر جا هم میریم یه خریدی برای شما میکنیم. 

این عکسا برای 3 هفته پیشه که بابا ما رو شام برد جاجرود (رستوران قزل آلا) و ماهی خوردیم واقعا" لذیذ بود منی که خیلی ماهی دوست ندارم خیلی خوشم اومد و شما هم خوردی،در آخر خودتو ببین با کله ماهی چی کار کردینیشخند  

گفتی ماهیو ببینممژه

 

بعد خودت خواستی بگیریش دخمل نترس مابغل

  و در آخر گفتی میخوام بوسش کنممتفکر

چند شب پیش هم رفتیم هایپر خدارو شکر اذیت نکردی توی چرخ خرید نشستی منم برات کتاب برداشتم با اونا سرگرم بودی بعد هم خوراکی برات برداشتم فقط موقع اومدن شما میخواستی چرخ خریدو بیاری خودت ببین ووروجکبغل  

 

هفته پیش یه شبم رفتیم شهر کتاب هفت حوض میخواستیم برات بازیه فکری و کتاب و...بگیریم ولی چیز خاصی که به درد الان شما بخوره نداشت قدم زدیم و بابا آیس پک گرفت که شما خیـــــــــــلی خوشت اومد چون توش اسمارتیز بود و بعد دوباره یکی دیگه خواستی و آقاهه کمی بهت شکلات سنگی هم داد چون رنگ رنگی بود به قول خودت رنگی رنگی دوست داری.بعدم از اونجا رفتیم خونه عمه مهشید،فکر میکنی رونیا عروسکه منمکلافه      

دیشب هم رفتیم دنیای بازی بولینگ عبدو،کلی بازی کردی و لذت بردی و طبق معمول آخر سر نمیودی بریم و بابا گفت بریم غذا بخوریم دوباره بیایم و رفتیم رستوران کنارش و شما به قول خوت پیجا(پیتزا)خوردی.  

اینم چند تا از عکساتبغلقلبماچماچ 

این النگوهارو هم از اونجا برات گرفتیمبغل 

موقعهایی هم که خونه مامانی هستیم و دادایی علییضا داره نقاشی میکنه از کنارش تکون نمیخوری از بس که نقاشی دوست داری و خودتم مدادرنگیهاتو میاری پیش دادایی و نقاشی میکشی همشم میگی من نمیتونم مثل دادایی نقاشی کنم و بعد یه وقتایی به خاطر این مسئله گریه میکنیگریه

بازم میام با یه عالمه خاطره. 

آرینا جون تا این لحظه ، 2 سال و 4 ماه و 11 روز و 5 ساعت و 52 دقیقه و 24 ثانیه سن دارد.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

سارا مامانی شیدا
26 آبان 92 10:50
همیشه به گردش دوست خوبم خیلی کار خوبی میکنی توی این هوا بازی تو پارک خطرناکه هزار ماشااله آرینا جونم تپلی شده خوش به حالت دخملی من خیلی لاغره شاد باشید
مامان مریم
پاسخ
همچنین شما،آره خیـــــــلی پارک نمیبرمش،ممنون
الناز مامان بنیا
26 آبان 92 14:23
عزیزم خیلی نازی مرسی خاله محبت داری
الهام مامان یسنا
26 آبان 92 17:47
قربونت برم آرینا خانوم که ماهی رو بوس میکنی. همیشه به گردش و تفریح. ماهی نوش جونت خانوم خوشگله. آرینا جونم میخواد مثل دایی جونش هنرمند بشه. اتفاقا یسنا هم عاشق نقاشیه و کلی باهاش سرگرم میشه وقتی نمیتونه بکشه حرص میخوره
مامان مریم
پاسخ
خدا نکنه عزیزم،همچنین شما.خدا کنه همیشه علاقه به نقاشی داشته باشن خیلی دوست دارم بره تو رشته هنر به هر حال الانم خوبه ساعاتی سرگرم میشن وما به کارامون میرسیم
مامان بردیا شیطون
28 آبان 92 11:48
وای عزیزم قربونت برم از همین الان معلومه هنرمندی ها
مامان مریم
پاسخ
خدانکنه خاله جون نظر لطفتونه
آناهیتا مامانیه آرمیتا
30 آبان 92 16:10
همیشه به خوشی عزیزدلم چقدربزرگ شدی ماشالا خاله جونسرماهی خیلی باحال بودخب حق داره بترسه عسل خانوممون شهرکتاب اونجاهیچوقت چیزی نداره برای این سن ..
مامان مریم
پاسخ
همچنین شما،خاله از سر ماهی نترسیدم تازه بوسشم کردم ولی مامانم آره واقعا" من چیزی پیدا نکردم گلدونه هفت حوض خوب بود که اونم متأسفانه جمع کرده