آتلیه پارک دادایی علیرضا(1)
عزیز دلم،قند عسلم عکسایی که تو این پست میبینی مربوط میشه5/27 که به همراه دادایی علیرضا بردیمت پارک نزدیک سید خندان و دادایی ازت عکس گرفت و من عاشق همشونم ولی از بین اونهمه عکس اینارو انتخاب کردم آخه همشو نمیتونستم برات بذارم
از داداش خوبمم ممنونم که برای یه دونه خواهر زاده و یه دونۀ من اینقدر وقت میذاره و این عکسای قشنگو ازت میگره تا از کودکیت به یادگار بمونه مرسی داداش عزیزم
اینجا تازه از در خونه اومدیم بیرون بریم پارک(اسم این عروسکتو بابا مهدی گذاشت ستاره که شما بهش میگی آی ستاره به هوای شعری که باهم میخوندیم(ستاره آی ستاره چشمک بزن دوباره)ستاره و این کالاسکه هدیه تولدت بود که با پولایی که جمع شده بود برات گرفتم ستاره دست میزنه و شعر میخونه و همزمان لب و پلکشم تکون میخوره در ضمن میگه ماما دَدَ و اون لحظه شما بغلش میکنی و میگی ماما جان ماماجان بیا بیا بییم دَدَ) که بالاخره آوردیش دَدَ
آرینا جون بدو ورود به پارک
ای جونم، نفــــــــــــــــــــــــــســـــــــــــــــــــــــــمی به خدا
بقیشو بریم ادامه مطلب
عاشــــــــــــــــق این نگاهتم
ای جونم که داری برای داییت بوس میفرستی
میــــــــــــــــــــــــــمیـــــــــــــــــــــــــــــــرم برات
سُر خوردنت به ترتیب
عاشق این عکستم که حواست به کُلاته که از سرت نیفته
وَ بـــــــــــــــــــــــــــــوم
سُرسُره با ستاره که همش میگفتی ستاره بیاد بَیَلَم(بغلم)
مامانتم کشوندی بالای سرسره ولی این سرسره شیب بدی داشت و مامان با کمر اومد رو زمین و
و دیدی دردم اومده شروع کردی به گریه،فدات بشم که یه آخ بگم گریه ات میگیرهجون مامان گریه نکن من میمیرما
فـــــــــــــــــــــــــــــــــدات
قلـــــــــــــــــــــــب مریمی
به این آقا پسر گفتم برو تا باباش نیومده
جـــــــــــــــــــــــــــــــون منی
ودر آخر خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی این عکستو دوست دارم