آرینا ووروجآرینا ووروج، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

آرینا جونمی

شمال تیرماه 92

1392/5/14 18:57
نویسنده : مامان مریم
541 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم 20اُم تیرماه بابا باهام تماس گرفت وگفت بریم اطراف تهران میدونه که این روزا خیلی حوصله ندارم،منم کمی وسایل برداشتم وراه افتادیم که بازم بابا غافلگیرم کرد ورفتیم شمال یه مسافرت دوروزه.  

حالا باهم عکساتو ببینیم تا برات بگم. 

دخترم آماده اس بره دَدَبغل 

 

رسیدیم بابلسر که کشتی دیدی و به بابا گفتی بیبینم و بابا نگه داشت تا شما کشتی ببینی و میگفتی برم توش.    

(دخترم این لباس سفید قشنگ هدیه دوست خوبمون آناهیتا جونمه که همینجا بازم ازش تشکر میکنمماچ)

   

خلاصه که از کشتی دل نمیکندی و فقط میخواستی تماشا کنی و بازم با گریه سوار ماشین شدی تا راهمونو ادامه بدیم وقتی گریه میکنی دلم خیلی میگیره عشقمدل شکسته

 

بعد بابا یه سوئیت کرایه کرد لب ساحل و اومدیم لب دریا که با کمال تعجب دیدیم پاتو زمین نمیذاری و بدت میومد پات ماسه ای بشه بعد بابا گفت بیا اسب سوار بشیم که بازم گریه کردی ومیترسیدیناراحت

 

خلاصه پیادت کردیم و بابا خودش سوار شد ولی راضی نشدی و اینجا بابا داره صدات میکنهبغل

 

ببین داری بابارو که سوار اسبه نگاه میکنی و گریه میکنی که بیا پایین و بابا هم اومد ولی بازم یادت بود و میگفتی سوا نشو (سوار نشو)قلب

 

 

بعدم به هیچ عنوان پاتو زمین نمیذاشتی یه بار گذاشتیمت زمین دمپاییت کثیف شد گریه میکردی که دمپاییام کثیف شد و آی پام آی پام که چی شده تو پای خانوم ماسه رفتهبغل

 

 

پدر ودختر و یه غروب زیبا

 

 

اون شب اصلا" از بغل بابا پایین نیومدی ما گفتیم شاید فردا براش عادی باشه.   

ولی متاسفانه بازم بدت میومد پاتو بذاری زمین و همش بغلمون بودیماچ

 

با خودم بردمت آب بازی کنی ولیگریه

 

بازم رو کول بابا

 

بعد گولت زدیم که آب بازی نکن و بیا تو آب سنگ بندازیم ولی بازم رو زمین نایستادی و بابا صندلاشو گذاشت زیر پاتچشمک

 

تازه بازیت شروع شد و گریه نمیکردیماچ

 

بعد بابا یه روزنامه پیدا کرد وگفت بیا رو این تا من صندلمو بپوشم و شما قبول کردی و جالبه روزنامه خیس شد و پات کمی ماسه ای شد ولی راضی بودی که رو روزنامه ای فقط آب که میومد بهت میخورد مدام میگفتی آب بُیو آب نیا و ما مرده بودیم از خندهخنده

بعدم بابا یواشکی روزنامه رو از زیر پات برداشت و اولش متوجه نشدی ولی بعدش دنبالش گشتی و بعدم بیخیال شدی وبازی کردی و دیگه نمیخواستی بیای خونه زبان

 

در آخرم یه کوچولو بابا بردت تو آب تا مثلا" پاهاتو بشوری ولی دوست نداشتیقلب

 

ولی الان که فیلمتو میبینی میگی بِییم دیا(بریم دریا)آب بازی تُنَم(آب بازی کنم) ولی میدونم بازم بریم همین داستانه حالا بعدا" معلوم میشهماچماچماچبغل

هر چه باشی دیوونتم عشقم 

مرسی همسرم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

الهام مامان یسنا
14 مرداد 92 19:06
همیشه به گردش. انشالله همیشه خوش باشید.
مریم جون با اجازه من لینکتون کردم.


همچنین شما عزیزم،منم با افتخار لینکتون میکنم
مامان آیسو وآیسا
14 مرداد 92 19:51
بهبه شمال وآب بازی ودریا چقدر عالین عکسهاتون دوستم مخصوصا خانمی رو اسب


مرسی عزیزم
مینا
15 مرداد 92 8:54
همیشه به سفر و گردش عزیزم امیدوارم بهتون حسابی خوش گذشته باشه عکساتون هم عالیه مریم جون


خیلی لطف داری عزیزم همچنین شما
آناهیتا مامانیه آرمیتا
16 مرداد 92 2:16
ایشالا همیشه به شادی وسفرباشیدوای که چقدرخنده داربودقضیه روزنامهنه به دخملیه ماکه ازاسب پایین نمیادنه به دوست جونش که نمیذاره حتی باباش سوارشه ازدست این ووروجکا چقدرعکس مادرودختری نااااازشده خیلی دوسش دارم چندبارنگاهش کردم






فدات شم عزیزم همچنین شماآره واقعا" جات خالی بود ببینی چه داستانی باهاش داشتیم،واقعا" نمیدونم چرا از اسب میترسهجالب اینجاست نمیذاره باباش تو آبم بره واقعا" آفرین به آرمیتا،مرسی دوستم چشمای قشنگت،قشنگ میبینه


آناهیتا مامانیه آرمیتا
16 مرداد 92 2:26
خصوصی عزیزم


حتما" عزیزم
مامان سام
17 مرداد 92 5:21
سلام من اتفاقی با وبلاگتون آشنا شدم وخیلی خوشم اومد.باافتخار لینک شدین
خوشحال میشم شمام مارو لینک کنین
sam_mansoori.niniweblog.com


عزیزم خوشحالم از آشناییتون،حتما" با افتخار لینک شدید
لیلا مامان پرنیا
17 مرداد 92 18:16
همیشه به گردش مریم جون[خانواده خدایا این عسلی ه مثل دوستش تشریف داره..پرنیا هم بچه بود پاشو رو ساحل نمیزاشت ولی الان با کمله میره
همیشه شادو سلامت باشیدقالب وب هم عالیه خیلی قشنگه مبارکه عزیزم

وای راست میگی خدا کنه مثل پرنیا هم بعدا" خوشش بیاد و لذت ببره از بازی تو ساحل خلاصه داستانی این اداهاشونممنون عزیزم چشمات قشنگ میبینه















مامان آرمينا
22 مرداد 92 18:53
چه سوپرايز خوبي آفرين همسري
هميشه خوش باشيد
آرينا جون عزيزم چرا آب رو دوست نداري برعكس آرميناي من كه ساحل و آب رو خيلي دوست داره.بوس واسه آرينا خوشكله


منونم دوست خوبمهمچنین شمانمیدونم خاله جون حالا ببینیم کی علاقه مند میشه
سارا مامانی شیدا
26 مرداد 92 10:23
همیشه به گردش دوستم خوش باشید


مرسی خانومی همچنین شما
الهام مامان یسنا
26 مرداد 92 18:14
سلام مریم جون.
خیلی خوشحال شدم از نزدیک با شما و آرینا خوشگلم آشنا شدم. خیلی روز خوبی بود و در کنار شما و بقیه دوستان خیلی خوش گذشت. امیدوارم باز هم همدیگر رو ببینیم.
ببوس آرینا خوشگل و خوش تیب رو.
راستی دوست خوبم اون روز عاشق تیپ متفاوت آرینا شدم. خیلی لباس قشنگ و بامزه ای تنش کرده بودی.


سلام عزیزم،منم خیــــلی از دیدنتون خوشحال شدم واقعا" روز خوبی بود کنار شما دوستای خوب ولی ایکاش این ووروجکا میذاشتن یه دقیه بشینیم با هم گپ بزنیم
فدات شم عزیزم چشمات قشنگ میبینه یه وقتایی یه مدلایی میاد تو ذهنم براش میدوزم خوشحالم که براتون جالب بوده
نازنین
28 مرداد 92 20:45
از طرف نیکو به دوست جونی خوشگلش:

برایت دنیایی به زیبایی هر آنچه که زیبایش میدانی آرزو میکنم...






ممنونم دوست خوبم از دعای پر مهرت،منم برایت سلامتی و شادی و موفقیت در تمام مراحل زندگی رو از خدا برایت آرزو دارم
مامان آوينا
30 مرداد 92 10:01
هميشه به گردش عزيزم
فداي دخملمون كه اينقدر حساسه
حيف چشماي خوشگلت گريه نكن عزيزم


همچنین شما عزیزممرســـــــــــــی خاله جون مهربون آرینا میبوستتون