آرینا ووروجآرینا ووروج، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

آرینا جونمی

ببخش دخملم

1391/9/18 9:21
نویسنده : مامان مریم
625 بازدید
اشتراک گذاری

نفسم امیدم همه زندگی من، ببخش مامانو ، 2هفته ای هست چیزی برات ننوشتم،روزهای خوبی نداشتیم ومامان اصلا" حال وحوصله نداشت الان یه مقدار بهترم،دوست ندارم برات از ناراحتی ومشکلات زندگی بنویسم ولی یه وقتایی میگم باید برات بنویسم تا بدونی زندگی در کنار تمام خوبیهایی که داره سختیهایی هم داره تا بعدا" اگه به مشکلی خوردی بدونی مشکلات زندگی وسختی روزگار برای همه هست وفقط تو نیستی ،از قدیم بوده و هست وخواهد بود.امیدوارم هیچ وقت به مشکلی بر نخوری وهمیشه روزگار بر وفق مرادت باشهماچ 

دوست ندارم از مشکلات این چند روز برات بگم فقط برات بگم روزهایی که گذشت چه کارا کردیم جمعه 9/3با هم رفتیم خیابون بهار خرید کردیم برای شما و اینقدر راه رفتی بازی کردی که تا سوار ماشین شدیم خوابت برد و بعدم رفتیم خونه مامانی جون وتا 11 اونجا بودیم وبعدم اومدیم خونه اینم عکسات  

   

  

اینجا ماشینه دیگه تکون نخورد و دولا شدی و به ما میفهموندی که پول بنداز حرکت کنه.

 

 

شنبه ویکشنبه (4 و5ام)هم که خونه بودیم وخونه عزیز میرفتیم و..3شنبه و5شنبه هم خونه مامانی بودیم ومن باشگاه رفتم وبابا میومد دنبالمون و...چند روزی میشد که روی دستت وکف دستت جوشای ریز زده بود و من اعصابم داغون ...3شنبه9/7با مامانی بردمت دکتر وگفت احتمال داره آلرژی باشه حالا یا به خاک یا به مواد غذایی و....خلاصه که برات 2 تا پماد نوشتو شب با بابا رفتیم داروخانه وگفت یکیش دست سازه وفردا آماده میشه وبعد گرفتیم، وبه دستات میزنم دست راستت بیشتره وخییییییلی کلافم کرده البته الان یه کوچولو بهتره تا ببینیم کی خوب میشه دکتر گفت تا 1ماه خوب نشد دوباره بریم پیشش که امیدوارم خوب بشه.صبح 3شنبه9/7  دادایی علیرضا کلی ازت عکس گرفت(انتهای کوچه مامانی یه فضای کوچولو و خیلی  جالبیه و جون میداد برای عکاسی با  برگای پاییزی خیلی قشنگ) اینم عکسات.   

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دیگه روزای فرد میریم خونه مامانی البته معمولا" دادایی علیرضا میاد دنبالمون و من میرم ورزش وبعد بابا میاد دنبالمون.   

یکشنبه 12 آذر تولد پانیا بود البته 7آذر بدنیا اومده بخاطر عاشورا و...12آذر گرفتند.اینم عکسات در ضمن سارافون تنتم خودم برات بافتم که دقیقا" همین روز تموم شد وتولد پانیا تنت کردم. 

 

  

   

امیدوارم از سارافونت خوشت بیاد و بدون با عشق بی حدی که بهت دارم تک تک دونه هاشو بافتم نفسم ♂♥♀قالب های عاشـ . ـقونه جوجو و شوشو♂♥♀

 توت فرنگی خوشمزه خودمیقلب

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

محبوبه مامان الینا
18 آذر 91 10:00
آفرین به این مامان هنرمند خیلی قشنگه عزیزم
انشااله مشکلات برطرف شه هرچه زودتر عزیزم



مرسی عزیزم،امیدوارم هیچکس به مشکل نخوره
مامان ساجده
18 آذر 91 13:40
سلام مریم جون انشاالله که مشکلاتتون به زودی برطرف بشه و هیچ وقت غصه دار نشی عزیزم
دست دایی جون درد نکنه با این عکسهای خوشگلی که از آرینا جون گرفته
همیشه به گردش و خرید باشی عزیزم


خیییییییییییییلی لطف داری ممنون
همچنین شما
شیما مامان درینا
18 آذر 91 14:21
وای عاشق عکسای خوشگلتم عروسک واقعاً عکسایی که دایی انداخته عالیه . ماشالا آرینا هم که خیلی ظریف و نازه . سارافون خیلی قشنگ شده مامانی هنرمند خوش به حال آرینا بزرگ شه چه کیفی می کنه
دوست خوبم خوشحالم که بعد از یه مدت برگشتی . ایشالا همه چیز بر وقف مراد باشه مشکلات همیشه هست از خدا می خوام راه حلشم نشونمون بده . در مورد دست آرینای عزیزم هم نگران نباش . می دونم مادری یه خالم رو پوستش باشه هر وقت ببینی غصه می خوری مطمئن باش حساسیته با چند روز استفاده کرم خوب می شه .
یه تجربه : ما یه سفر داشتیم یه روز اونجا درینا خیلی گریه کرد دستشو نگاه کردم دیدم قرمز شده گقتم چیزی نیست خوب می شه اما بد تر شد طوری که هرکس می دید فکر می کرد سوخته این اتفاق کاملاً بی دلیل بود ظاهر پوست هیچ تغییری نکرده بود و زیر پوست قهوه ای شده بود مثل جای سوختگی یا ماه گرفتگی پیش چند تا دکتر بردم هر کی یه سری دارو و کرم داد و حتی یکی هم گفت باید نمونه برداری بشه و این داستانا بردمش پیش دکتر خودش دکتر حسینی گفت چیزی نیست یه حشره گزیده که نیشش رنگ داشته با الکل بکش روش کمرنگ می شه و همین اتفاق افتاد . اصلاً نگران نباش


ممنونم دوست خوبم خییییلی بهم لطف داری
واقعا" همینطوریه که میگی ومرسی از همدلیت خدارو شکر که دست گل دخملیت چیزی نبود دست آرینا هم یه مقدار بهترهبازم ممنون عزیزم
زهرا
18 آذر 91 16:08
توت فرنگی خوشمزه سارافونت خیلی قشنگه دست مامان مریم دردنکنه


آناهیتا مامانیه آرمیتا
18 آذر 91 16:14
عزیزم نگرانت شدم امیدوارم چیزمهمی نباشه وزودبرطرف شه
آفرین مریم جون که وزش روکنارنذاشتی خیلی تاثیرداشته انگارازتوی عکس پیداست
سارافونش هم مبارکه آفرین به مامان خوش ذوق ودوست هنرمندم.
میبوسمت آریناگلی


ممنونم دوست مهربونم همیشه بهم لطف داری
لیلا مامان پرنیا
18 آذر 91 16:58
سلام دوست جون خیلی دلم برات تنگ شده بود هرروز میومدم وبت وخبری نبود
امیدوارم هر چه زودتر مشکلت برطرف بشه وزندگی بر وفق مرادت بشه
عکسای ارینا جونم عاااااااااااااااااالیه دست این دایی هنرمند درد نکنه البته فکر کنم ارثیه چون سارافونی هم که خودت بافتی خیلی قشنگه مبارکت باشه ارینای نازم برای ارینا ودوستم


دوست خوبم خییییییلی لطف داری،ممنونم از آرزوی خوبت شکر خدا تقریبا" حل شده،به هنرمندی شما که نمیرسیم
ممنونم که بهم سر زدید و یادم بودید
مامان نوژاجوني
19 آذر 91 9:34
چقدر زيبا بافتي عزيزم مطمئن باش آرينا هم خيلي خوشش اومده


ممنونم عزیزم نظر لطفته
باران قلنبه
19 آذر 91 12:04
مریم جون خیلی هنرمندیا
چه عکسای خوشگلی گرفتین


ممنونم دوستم به پای شما که نمیرسیم