اولین کوتاهی مو
عزیز دلم چند وقتی میشد که مامانم،بابات،دوستامون وخالم و...خلاصه همه میگفتن موهای آرینا رویکم کوتاه کن جون بگیره از اونا اصرار از منم انکار که دوست ندارم و....
بالاخره مامان کوتاه اومد،فکر کردم ببرمت آرایشگاه که اونجا رو میذاری روی سرت، همینطوری من میخوام برات گل سر بزنم جیغ میکشی،فکر و فکر تا به این نتیجه رسیدم که خودمون اقدام کنیم،حالا کی دلش میاد وحوصلشو داره؟خودم که میترسم خراب کنم وهمه بریزن سرم بهترین انتخاب آقای پدر بودن وبنده دقیقا" موی شما وقیچی و دادم دست ایشونو ،جمعه که مصادف بود با ماهگردت پدر گرامی و شما رفتید حمام وپدر ترتیب موهاتونو داد ولی اذییت کردیا،با هزار کلک و.... تا موفق شدیم منم آخراش یکم اومدم کمک پدر، در این درگیری مو کوتاه کردن شما اومدم ببینم در چه حالید در حموم باز نشد که نشدای خدا کلافه شده بودم واز پاسیو از پنجره حموم انبردست وپیچ کشتی و دادم به بابات که هر کاری کرد باز نشد وآخر سر درو از لولا در آورد
حالا با هزار مکافات ازت عکس گرفتم اینم عکسات مگه میشینی بچه
اینم از ماجرای مو کوتاه کردن شما آرینا خانوم،به هر حال مبارکت باشه عشقم.
راستی بدم نشدیا،مامان فدات بشه،قلب منی
اینم یه کوچولو از موهات که برات یادگاری نگه داشتم