بوس
دیروز خونه مامانی بودیم و مثل همیشه رفتی تو آشپزخونه و شروع کردی به صحبت کردن برای خالت ودیگه همه غش کرده بودن وخلاصه دایی عبدالرضا هم اومد ونشسته بود روی زمین وتو هم برای خودت راه میرفتیو دستاتو تکون میدادی وبراشون حرف میزدی و بعد خاله بهت گفت آرینا یه بوس به خاله بده و اومدی پیشش ویه بوس دادیو رفتی بعد دادایی گفت آرینا به منم بوس میدی اومدیو یه بوس از لبت به دادایی دادی (ساعت 10:55 صبح )و رفتی این شد اولین بوسی که به داداییت دادی.
حالا یه بوسم به مامان میدی
(فدای تو )
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی