تولد تینا عشقم

٣٠ام مرداد ماه تولد تینا دختر عمه شما بود،که رفتیم و شما هم که عاشق 

تینایی عین مامانت،تینا خانوم7سالش تموم شد رفت تو 8سال،چقدر زود  

انگار همین دیروز بود رفتیم بیمارستان دیدن عمه مهشید و تینا،روزگار دیگه.  

دیگه آهنگ گذاشتن تینا که اصلا" نرقصید شما هم که با تموم شیطونیت یه 

کوچولو میرقصیدی میرفتی دوباره میومدی یه کم دیگه و....  

میخوام یکم از تینا برات بگم،عزیزم وقتی شما نبودی مامان هم بازی تینا                

 بود.حتی موقعیکه تو دلم بودی،اونموقعها مامان هر کجا که تینا بود با هم نقاشی

میکشیدیموبازی میکردیم ،روزهایی بود، واقعا"عاشق تینام خیییلی دخمل خوبیه .           

ولی الان اصلا"باهم بازی نمیکنیم چون من واقعا"خستم وقتی جایی میریم

میخوام بشینم و خیلی حوصله بازیو و... ندارم ولی واقعا" دلم میخواد

 دوباره باهاش بازی کنم ولی این دفعه ٣تایی،تیناهم خیییلی ساکت و 

خجالتی شده نمیدونم چرا،عمه ها میگن: یکم به آرینا    

حسودی میکنه و میگه میخوام کوچولو باشمو...

امیدوارم از لحاظ روحی خیییلی اذییت نشه.