آرینا دلم گرفته

عسلم این روزها خیلی حال وحوصله ندارماصلاندارم،میدونی همش یاد پارسال میفتم که تو، تو دلم بودی،یادش بخیر.احساس میکنم قدر اون روزهارو ندونستم عزیزم البته اینقدر درد داشتم که نمیتونستم فکر لذتش باشم واما حالا که تو بدنیا اومدی افسوس اون روزهارو دارم نمیدونم مامانای دیگه هم مثل منن یا نه،اون روزها دوست داشتم زودتر بدنیا بیای هم به خاطر ناراحتیهایی که داشتم هم ببینمت،ولی الان میگم ایکاش پارسال بود،منم تو حال وهوای بدنیا اومدن شما بودم ....آرینا الان حسرت روز بدنیا اومدنت به دلمه خیلی زود گذشت مامان،اون لحظه اینقدر درد داشتم فقط میخواستم بگذره وهیچوقت فکر نمیکردم دلم اون روزها رو بخواد ولی الان دلم روز تولدت واومدنت رو میخواد چی کار کنم خدایا حالم خوب نیست اون روز که به دنیا اومدی و فرداش اومدیم خونه یه بویی تو هوا بود بوی تو من اون بو رو میخوام آرینا کمش دارم وگمش کردم نمیدونم حالم خوب نیست....

دخترم نازنینم چه کنم من دیگه اون روزها رو نمیبینم،روزهای با تو بودن دیگه بر نمیگرده وفقط دارن خاطره میشن.