آرینا ووروجآرینا ووروج، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

آرینا جونمی

خرید کفش و....

1392/8/16 16:18
نویسنده : مامان مریم
771 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب 3تایی رفتیم بهارستان خرید تا برای شما بوت بخرم و برای خودمم شلوار و.... همه چیز به خوبی پیش میرفت و برای شما بوت خریدم و بقیه خریدهامم کردم که بابا گفت اگه کفشم میخوای بخر منم گفتم باشه تا اینجا اومدیم دیگه یه کفش پاشنه بلند انتخاب کردم رفتم بپوشم همین که پامو کردم توش یاد تو افتادم و به بابا نگاه کردم و گفتم مهدی بدبخت شدیم و بابا اومد بگه چرا؟ شما که بوتت پات بود شروع کردی به گریه که اینو در بیار منم پاشنه بلند میخوام این خوب نیست و دیگه به هیچ عنوان آروم نمیشدی منم از کفشه خوشم اومد و اومدم بیرون تا بابا حساب کنه مگه آروم میشدی فقط جیغ میزدی و گریه میکردی هر چی میگفتم میخرم برات اصلا" گوش نمیدادی خلاصه رفتم در یه مغازه از این صندلای شیشه ای داشت که منم ازشون بدم میاد برای اینکه آروم بشی پات کردم ولی واقعا" زشت بود دلم نمیومد براش پول بدم و بخرم گفتم بیا بریم بگردیم خوشگلشو پیدا کنیم باز شروع کردی یعنی نمیدونی چی کار میکردی خودتو میزدی از بغل بابا خودتو پرت میکردی بغل من خیلی عصبانی بودی تا حالا اینطوری ندیده بودیمتکلافه،منو و بابا رو میزدی و ماتعجبعصبانیهر چی میگفتیم میخریم بریم خوشگلشو پیدا کنیم خلاصه از پاساژ اومدیم بیرون به بابا گفتم من از این صندلا خیـــــــــــــــــــــــــــلی بدم میاد بریم سپهسالار اونجا تنوع کفشای بچه بیشتره و بابا شما رو آروم کرد حالا میخواد بیارتت تو ماشین نمیای آخر سر گفتم میخوام ببرمت مغازه ای که یکتا ازش کفش خریده آب رو آتیش تو شد این حرف من و رفتیم سپهسالار اول برات یه کیف خریدیم وبعد هم یه کفش پاشنه بلند که همونجا پوشیدی و از پات در نیاوردی و اینقدر خسته شدم که یادم رفت ازت فیلم بگیرم.دیگه آروم شدی بعدم رفتیم پالیزی غذا خوردیم و اومدیم خونه مامانی که تو راهرو کفشت صدایی داشت که همه اومدن دم در و کلی قربون صدقه ات رفتن و من ماجرا رو براشون تعریف کردم بعد دادایی عبدالرضا ازت پرسید چی کار کردی بابا برات کفش خرید؟ گفتی:گریه کردم خودمو زدم ببین چه وورووجکی هستی. ولی امروز صبح که از خواب بیدار شدی ناشتا سراغ کفشتو گرفتی و گفتی ببینمشون منم در راهرو رو باز کردم که ببینیشون و گفتی یه دیقه بپوشم منم پات کردم کلی باهاشون تو راهرو راه رفتی تازه شیرتم تو راهرو خوردی عسلم.  

اینم عکسای خریدات. 

 

اولین بوتت نفسمقلب

 

اولین کفش پاشنه بلندت قرتی خانوم بغل 

البته دوست داشتیم میگشتیم از این خوشگلترشو برات میخریدیم ولی ترسیدم باز شروع کنی به گریه

 

مبارکت باشه عشقم

آرینا جونمون تا این لحظه ، 2 سال و 4 ماه و 4 روز و 5 ساعت و 14 دقیقه و 8 ثانیه سن دارد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

الهام مامان یسنا
16 آبان 92 16:28
مبارکت باشه وروجک شیطون. چه بامزه که با سیاست حرف خودش رو ثابت کرده. بچه ها چقدر باهوش شدن و مامان و باباها مطیع اوامرشون. خیلی قشنگ بود کفش و کیفت آرینا خانوم خوشگل.
مامان مریم
پاسخ
مرسی عزیزم.چشماتون قشنگ میبینه.واقعا"خیلی باهوشنبرای دوست خوبم دختر گلش
مامان آرمينا
16 آبان 92 23:39
واي مباركه خيلي خوشكلن ميدونم خيلي خوردني شدي با اون كفشاي تق تقي. مرسی خاله جونمبرای شما وآرمینا جون
لیلا مامان پرنیا
19 آبان 92 22:19
چه بلایی شدی تو عسلم قربونت برم کلی دلم براتون تنگ شده میبوسمتون خرید هاتون هم مبارکه
مامان مریم
پاسخ
واقعا دوستم خیــــــلی بلا شدهخدانکنه عزیزم ما هم دلمون براتون تنگ شده میبوسمتون بازم ممنون
مامان آروین (مریم)
20 آبان 92 14:16
مبارکت باشن عزیز دلم خیلی خوشملن
مامان مریم
پاسخ
ممنونم خاله جون چشماتون قشنگ میبینه
مامان بردیا شیطون
20 آبان 92 14:39
ای جانم بلا...... مبارک باشه خیلی نازه.....مبارک باشه کیفت هم حرف نداره دست مامان و بابا درد نکنه
مامان مریم
پاسخ
ممنونم دوست خوبم نظر لطفته
صفورا مامان آوا
21 آبان 92 13:08
به به مبااااااااااارکش باشه مرسی خاله جون
مامان مانیا
24 آبان 92 10:15
سلام دوستم ممنون که به وبلاگ من سر زدی خدا دخترتو حفظ کنه عزیزم
مامان مریم
پاسخ
سلام عزیزم،خواهش میکنم.آمین.همچنین خدا دختر شمارو براتون نگه داره
سارا مامانی شیدا
26 آبان 92 10:57
مبارک باشه خانم خانما مریم جون میبینی این دخترا چه جوری بزرگ شدنشون رو به رخمون میکشن شیدای منم همش کفشای پاشنه بلند منو میپوشه و تق تق تو خونه راه میره و هر چی میگم روی فرش راه برو میگه نه رو سرامیک صدا میده خدا به داد همسایه پایینی برسهولی برای پاهاشون اصلا خوب نیست ولی کیه که به حرف ما گوش بده خیلی خریدای آرینا جونم خوشگله به شادی استفاده کنه
مامان مریم
پاسخ
دخترن دیگه هر چی داشته باشم وهر کاری بکنیم میخوان مثل ما باشن.منم نمیذارم زیاد بپوشه الانم که هوا سرده براش توضیح دادم بوت میپوشه وگوش میده تو خونه هم نمیذارم بپوشه جایی مهمونی بخوام برم فقط میذارم بپوشه چون میدونم زیاد راه نمیره چشماتون قشنگ میبینه عزیزم
آناهیتا مامانیه آرمیتا
30 آبان 92 16:08
مبارک باشه قرتی خانوم خاله منم باآرمیتاازاین مشکلا زیاددارم
مامان مریم
پاسخ
واااااااااااااااای خیلی بدِ آدمو کلافه میکنن واقعا" نمیدونی چیکار کرد تاحالا اینطوری ندیده بودمش