آرینا ووروجآرینا ووروج، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

آرینا جونمی

هفته ای که گذشت

1391/8/13 12:39
نویسنده : مامان مریم
337 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه از صبح خونه بودیم ومامان به کارهاش میرسید تا غروب که بابا اومد دنبالمون ورفتیم خونه مامانی آخه خواستگاری خالت بود و مهمونها ساعت 8 اومدن و یه جلسه آشنایی بود و جو خونه هم تو این مراسما خیییلی رسمی میشه ولی با وجود شما کمی بهتر شده بود وهمه محو تماشای شما  واز کارهای شما میخندیدن البته اولش خانوم نشسته بودی ولی کم کم یخت باز شد و دیگه همش شیطونی کردی،خلاصه که بعد از رفتن مهمونها وخوردن شام کمی نشستن بابا رفت خونمون وما موندیم تا فردا من به یه سری از کارها وخریدام برسم.بعدم دادایی بزرگ شما رو روسینش خوابوند ومیگفت چه کیفی کردم مریم.      

اینم عکس گل خاله 

 

شکلک های محدثهچهارشنبه صبح با مامانی رفتم یه مقدار خرید کردم واومدم بعد با خاله مرضیه رفتیم پیاده روی و بعدشم رفتم تو خیابون شریعتی صندل و... خریدم دیگه ظهر شده بود ومامانی زنگ زد بیاید دیگه جوجو داره کم کم بهونه مامانشو میگیره،ما هم اومدیم خونه بعد نهار خوردیم وشمارو خوابوندم و با مامانی وخاله گپ میزدیم و...این چند روز زیاد حوصله نداری عزیزم و گلاب به روت اسهال شدی وبهانه گیری میکنی و... البته خونه مامانی بهتر شدی منم کمی خوشحال و همراه با نگرانی که باید ببرمش دکتر و....  

خلاصه شب بابا اومد دنبالم دوباره تا شریعتی رفتیم تا برای پاگشایی عمه سمیه کادو بگیرم وخریدمونو کردیم واومدیم پیش شما وبعد ساعت 11 خونه بودیم

شکلک های محدثهپنجشنبه ساعت 5صبح دیدم دوباره اسهال شدیدشدی بیدارت کردمو کل لباساتو عوض کردم واعصابم خیییلی خورد شده بود ودوباره خوابوندمت وبعد ساعت 9:30 بابا بزرگ اومد دنبالمون رفتیم بیمارستان مفید ودکتر دیدت وگفت اسهال ویروسیه وبرات آزمایش مدفوع نوشت وگفت اگه بهتر نشد حتما" آزمایششو بده ❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤بعد رفتیم خونه مامانی وبابا ساعت 2اومد دنبالمون که شما لالا بودی وتو پتو پیچوندمت وکمی  بابا خرید کرد واومدیم خونه و شما بیدار شدی وبازی میکردی، مامانم کارهاشو میکرد ودوباره 7شب خوابیدی،بابا هم خواب بود و من کارامو کردم که خیییلی خسته شدم و....شبم ساعت 1 خوابیدیم،اصلا"حوصله نداشتم❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤ 

 شکلک های محدثه

این هفته اصلا" خوب غذا نمیخوردی جمعه هم از صبح خونه بودیم من خونه رو مرتب کردمو وبقیه کارها وبرای شما قلم گذاشتم به همراه هویج وسیب زمینی ورشته فرنگی طبق دستور دکتر و بعد از آماده شدن به بابا گفتم بهت بده در کمال ناباوری همشو خوردی و بازم خواستی ماشالله ❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤اینقدر خوشحال شدم❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤ که خدا میدونی تو این هفته خیییلی لاغر شدی نفسم امیدوارم همیشه خوب باشی،شبم رفتیم خونه مامان بابا و دور هم بودیم وعمو امیر برات لگو گرفته بود که دستشم درد نکنه خوشت اومده بود با تینا و بقیه بازی میکردی و اونجا هم از سوپت خوب خوردی خدارو شکرومنم که دیگه ذوق مرگ شدم امیدوارم دیگه خوب بخوری مامان جون،بعدم اومدیم خونه ولالا.❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤ 

 

یه کار دیگه هم جمعه کردیم که بعدا" با عکس برات میگم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

آناهیتا مامانیه آرمیتا
13 آبان 91 13:49
عیدتون مبارک عزیزم
خوشبختی برای خاله جون آریناگلی آرزومیکنم



فدات بشم مرسی از آرزوی قشنگت عزیزم
مامان بیتا
13 آبان 91 15:13
نازد به خودش خدا که حیدر دارد


دریای فضائلی مطهر دارد


همتای علی نخواهد آمد ولله


صد بار اگر کعبه ترک بردارد

عیدتون مباااااااااااارک


ممنون عید شما هم مبارک،ممنون بهمون سر زدید
مامان آرینا موفرفری
13 آبان 91 21:13
عید سعید غدیر خم مبارک


ممنون برشما هم مبارک
زهرا
13 آبان 91 23:06
16ماهگیت مبارک باشه آرینای خوشکل دوست داشتنی


ممنونم،روژینا جونو ببوس


مامان ساجده
14 آبان 91 0:36
سلام عزیزم انشاالله که زود زود دخمل گلت خوب بشه و شما هم همیشه به شادی و خوشی باشی


ممنونم عزیزم خدارو شکر بهتر شده.
مامان نوژاجوني
14 آبان 91 9:50
مامان فاطمه
14 آبان 91 15:49
خاله جون آرینا مبارکه
انشاالله خوشبخت بشین.
امیدوارم آرینا جون هم هرچه زودتر خوب بشن.


ممنونم عزیزم بهتر شده