گفتن اسمت با زبون کوچکت
اول مهرماه خونه مامانی بودیم.شبم باباازسرکاراومداونجاپیشمون،ساعت7:50شب باباهمینطوری بهت گفت:بگو آرینا
و با کمال ناباوری گفتی: آیینا
و همه از ذوقمون به هم نگاه میکردیم ومن گفتم:
چی؟تو رو خدا یه بار دیگه بگو وتو گفتیو گفتی...
ومن تا آسمونها رفتم و چه لذتی داشت
شنیدن اسمت از زبان خودت واقعا" برام قابل
توصیف نیست.
و حالا دختر کوچولوی من خودش رو میشناسه و وقتی ازت میپرسم
اسمت چیه؟ با زبون شیرینت میگی آیینا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی