بازم مامان اومد که برات بنویسه
سلام عروسکم
اگر خدا بخواد اومدم که بازم برات بنویسم
بنویسم که چه میکنیم
اینکه از آذر سال 93 مامان دوباره کارش رو شروع کرد و اینقدر درگیر کار و کار خونه وشما شد که وقت نکرد برات بنویسه و همش دلتنگ اینجا بود تا چند روز پیش یه پست برات گذاشتم و امشب هم اومدم که بنویسم برات
خیلی درگیر کارم و الان که ماه رمضانه کمی سرم خلوته اینقدر درگیر کارم که خیلی برای شما وقت ندارم شما به خوبی خودت ببخش
عروسکم کم کم نزدیک تولدته و باز هم من خاطرات 5 سال پیش رو ناخودآگاه مرور میکنم و دلم برای اونروزا تنگ میشه و الان تو فکرم که چه لباسی برات بدوزم و برای تولدت چه کنم و کادو چی بخریمو و.....
و با درگیری کاری که دارم نمیدونم از کجا شروع کنم خیلی کارا دلم میخواد بکنم ولی امیدوارم که برسم.
خیلی خاطرات هست که جا مونده و وقت نشده بنویسم ولی به امید خدا تک تکشون رو برات خواهم نوشت.
اینجا رو دوست دارم امیدوارم از خوندن خاطرات در آینده نه چندان دور لذت ببری